Friday 26 May 2017



مادرقصه های شب برخیز
خانه سرداست بی تو
دل نگران است از فردا
مادر قصه های قشنگ 
بخوان داستان جام بلورین محبت را
 شانه بزن گیسوان کودک بیمارت 
به خنده های جغد نفرین می کنند
ستارگان شب تنهایی 
مادرقصه های من
بس کن ازاین داستان غم انگیزرا 
که می دانم کودکی زیرآوارش می لرزد
همیشه من باپرندگان تنها سخن می گویم
در آشیانه ویران دلم
تا زمان سخن می گوید
دستان بشر آلوده به خون می شوند
در شبی که خاموش است
اینجا پایان نا امیدی است
آیاقفس ترانه می سازد 
برای زندانی تنها 
من رافراموش نکن قهرمان 
هنوز کوچه های آرزو بیدار است
مادرقصه های من
لبخندبزن صبح پیروزی نزدیک است
حاجی اقا

No comments:

Post a Comment